ثمین جونمثمین جونم، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

وروجک کوهنورد

شعرای نصف ونیمه این روزای دخترم....

قسمت های قرمز رنگ رو ثمین تکرارمیکنه   یه توپ دارم قلقلی ، سرخ وسفیدوآبیه میزنم زمین هوا میره نمیدونی تاکجامیره  من این توپ ونداشتم مشقامو خوب ندیدم(نوشتم) بابام بهم عیدی داد یه توپ قلقلی داد . . . کلاغه میگه غار غار باباش میگه زهرمار مامانش میگه چادرسیاه سرش کن ازخونه بیرونش کن . . بارون میاد جرجر پشت خونه هاجر هاجرعروسی داره .... دست و روبوسی داره . ...
27 آذر 1393

ازدامنه سخنوری های دنیای من ثمین(4)

هی منو پشت سرهم بوس میکنه میگه مامان دوست دارم عسلاتو تموم کردم واسه هیشکی نگه نداشتم   . . . یکی از عادت هات اینه که موقع خواب چه خواب ظهر باشه چه خواب شبت،من باید پیشت باشم میگی مامان جون صورتت رو سمت من کن دستاتو حلقه میکنی دورگردنم ومیخوابی وتمام مدت لپ هامو به قول خودت مگوری مگوری میکنی وگاها که خوابم وتوهم خوابی پامیشی لپامو میگشی وبوسم میکنی منم که اگه بیدارشم بدخواب میشم شاکی میشم که نکن چرا بیدارم میکنی سریع تو همون حالت خواب وبیدار منو بوس میکنی میگی مامان دوست دارم ...
27 آذر 1393

ازدامنه سخنوری های دنیای من ثمین(3)

یه روز که یکم هواسرد بود وحوصله نداشتم ثمینو لباس بپوشونم  وباخودم بیرون ببرم وکارم فقط نیم ساعت طول میکشید واگه ثمینو میبردم باید یک ساعت ونیم علاف میشدم وحوصله پیداکردن جاپارکم نداشتم تصمیم گرفتم ثمینو تنهایی توخونه بذارم وخیلی سریع برم وبرگردم...   تازه بیدارشده بود بهش گفتم ثمین شما یه کوچولو خونه بمون وبا لگوهات بازی کن تا من یه سر برم بیرون زود میام ،اولش گفت منم میام بهش گفتم که زود زود برمیگردم راضی شد وبالاخره نیم ساعت تو خونه باخودش بازی کرد تا برگشتم جایزه هم براش یه پنس ست لباسش خریدم ... حالا یکی دوهفته ای از اون ماجرا گذشته میخواهیم بریم بی...
26 آذر 1393

ازدامنه سخنوری های دنیای من ثمین(2)

از دایره لغات وواژه هات که چی بگم... خدابیامرز دکترمعین تنش توگور میلرزه میگه باز این چه موجودیه دیگه هرچی لغتی تو روز مره از دهان بقیه بشنوه بلافاصله بیان میکنه ومیره تو مخلیه اش ودرطول روز یا هرجا که کاربرد داشته باشه از این لغاتش استفاده میکنه...   خب تکلیف لغات مشخص شد همه رو میگی اگه بخوام بنویسم باید یه فرهنگ لغت بنویسم امااز سخنوریات ثمین بانو . . . یه روز نشسته بودیم خاله زینت میگه فائزه ا...
23 آذر 1393

گلواژه های این روزات(2)...

بوبات بده(حبوبات)...حبوبات چیه؟؟بوبیا(لوبیا....البته حالا دیگه کامل میگه) جامیدی میدی(جامدادی) قوربابه(قورباغه) بادیجون(بادمجون) دوخرچه(دوچرخه) ارتیکه(ارکیده) گردبندن(گردنبند) کاشپن(کاپشن) شیرین پلو(شیربرنج) آشزخونه(آشپزخونه) این شیرین زبونیات زیادن الان حضورذهن ندارم توی پست دیگه واست میذارم....     | چهارشنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۳| 21:34 | مامان سمیه جون...
19 آذر 1393

از دامنه خرده فرمایشات طوطی سخنگوی من در بیست ویک ماهگی(3)

خب طوطی خوش زبون ما این روزا تو اوج دلبری قرارگرفتی وبا صحبتات و تیکه کلامات مدام داری از خانوادمون تلفات میگیری اونقدر غش وضعفی میدیم که نگو ونپرس.....   تقریبا تمام کلمات وواژه هایی که دوروبریات تو مکالمه های روزمره شون استفاده میکنن رو توهم شکسته بسته بیان میکنی این کلمه  هاخیلی زیادن ومنم واقعا یادم نمیمونه  که برات بنویسم همین قدر بدون که دایره لغتت تو بیست ویک ماهگی ات عاااااااالیه... مثلا ... میمه مُخام(میوه میخوام) ...
1 مرداد 1393
1