تولد همسری....
از پست های جامونده مون.... دوسه روزی تا تولد پدری نمونده تصمیم داشتیم دوستان باباجون رو دعوت کنیم و تو شب تولدش یه دورهمی دوستانه ودرعین حال غافلگیرانه داشته باشیم اما بنا به دلایلی نظرم عوض شدم ومیخواستم مثل سال پیش همون تولد سه نفرمون رو برگزار کنم.. اما دوشب قبل تولد همسری گوشیم زنگید ویکی از همنوردان در واقع سرپرست گروه فراز بودن ایشون وبه من گفتن بچه های باشگاه قصد دارن برای همسرمون تولد غافلگیرانه برگزار کنن وما دعوتیم بخشی از این تولد قرار بود در فروشگاه همسری برگزار بشه ومنو وثمینم دعوت شده بودیم ونباید برنامه رو لو میدادیم ،که من موافق نبودم گفتم از اونجایی که منم قراره براش تولد بگی...